- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلاماللهعلیها
حادثه بالا گرفت و عاقبت یک در شکست ضربۀ پایی رسید و پهلوی مادر شکست اجر و مزدِ حضرت خاتم ادا شد با لگد در میانِ خاک با یک ناله پیغمبر شکست مادرش را دید زیرِ دست و پا دستپاچه شد هیچ میدانی چگونه قلبِ یک دختر شکست؟ خواست تا بیرون کشد از آن هیاهو که نشد پیشِ دو چشمانِ زینب ناگهانی سر شکست شعلهها از یک طرف سوزانده روی فاطمه ضربههای دیگری آمد که بال و پر شکست در کـشاکش نالۀ فـضّه خُـذینی میرسید خادمه یک صحنههایی دید تا محشر شکست در حیاطِ خانه مـولا گوشهای افتاده بود فاطمه را دید بر روی زمین حیدر شکست دستهای مرتضایش بسته شد در پیشِ او با غلامی پهلو و بازوی یک همسر شکست
: امتیاز
|
ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلاماللهعلیها
هـیـزم رسـیـد و آتـشی از در بلند شد ای وایِ من که نـالـۀ مـادر بـلـنـد شد مامور شد به صبر علی، از سکوت او سـو اسـتـفـاده کـرد سـتـمگـر بلند شد با جمعی از ارازل و اوباش ریخت و پـایـش بـرایِ کُـشـتـنِ مـادر بـلـند شد در را شکست او، کمرِ شیعه را شکست طـوری که وای وایِ پـیمـبر بلـند شد طوری زدند خاطرشان جمع جمع شد طـوری زدنـد نـالـۀ حـیـدر بـلـنـد شد با این همه همینکه علی بین کوچه رفت دیـوار را گـرفـت از آن در بـلـند شد دستـش رسید دامن مولا ولی شکست از بـس قـلاف تـیـغ مـکـرر بـلـند شد زیـنـب شـنـیـد گـریـۀ در؛ آه مـیـخ را زینب گـریـست دادِ بـرادر بـلـنـد شـد کُنج خرابه هم چـقـدر یاد مـادر است وقـتی دوبـاره گریـۀ دخـتـر بـلـند شد این راه فاطمه است که سر بر ولی دهیم اینگـونه بود شیـعـه اگر سر بلـند شد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
الـسـلام ای مـادرِ شـاهِ شهـیـدان السلام الـسـلام ای کـوثرِ جاریِ قـرآن الـسلام چـشمهـایت شـعـرِ آب و آسـمـانت آیـنه ای شکـوفاتر ز گـلـهای بهـاران السلام
: امتیاز
|
ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلاماللهعلیها
مادری از نفس افتاده و غوغا شده است وسط هـمهـمه گم نـالۀ زهـرا شده است فـی بـیـوت اذن الـلـه فـرامــوش شـد و پای آلوده ترینها به حـرم وا شده است آتشی که همه جا آب زمیـنش زده است بـانی سـوخـتـنِ خـانـۀ دریـا شـده اسـت بین این چل نفر و آتش و مسمار و غلاف بر سر کشتن ریحانه چه دعوا شده است ناله زد فـضه خـذیـنی پسرم را کـشتـند یل شـش مـاهه فـدای سر بابا شده است دست خـیـبر شکن و بند؟ خـدا رحم کند قامت فاطمه از شرم عـلی تا شده است ای یـهـودی مـدیـنـه تو مـسـلـمـانی کـن اسـدالله، درین معـرکه تـنـهـا شده است فتنه قد کرده عَلَم، غیر دو تن یا که سه تن همۀ شهـر درین حادثه رسوا شده است غیرت فـاطمه یک بار دگر غـوغا کرد بند با معجزه از دست علی وا شده است بند شد باز ولی حرمت سادات شکـست وقت دلـواپـسی زینب کـبری شده است
: امتیاز
|
زبانحال فرزندان حضرت زهرا سلاماللهعلیها در غصب فدک
در کـوچه سـد کـردند راه مـادرم را کُـشـتـنـد طـفــل بـیگـنـاه مــادرم را گرچه برای حق خود چندین سند داشت رد کــردهانـد امــا گــواه مــادرم را با نالـههایش شهـر یاد حـق میافـتاد طــاقـت نــیــاوردنــد آه مــــادرم را پـشت سـر حـیدر زمین افـتاد زهـرا بُـردند چون پـشت و پـنـاه مادرم را دلگیرم این شبها هوای گریه دارم پـوشـانـده ابـری روی ماه مادرم را با چشمها منـظور خود را میرساند زیـر نــظــر دارم نـگــاه مــادرم را هر وقت بابا میرود از خانه بیرون بــایـد بـبــیـنـد قــتـلـگـاه مـــادرم را
: امتیاز
|
زبانحال امام رضا علیهالسلام قبل از شهادت
بسکه ای زهـر تو از تـیغ دلآزار تری جگرم سوخت که از شعله شرربار تری از دلِ خونِ حسن، تا جگرِ زخمِ حسین سوخت بر حال دلم، بسکه تو خونبار تری سـیـنـۀ زخـمـیِ مــادر ز تـو یــادم آمـد یعنی ای زهر ز مسمار تو مسمار تری ظُهر زَهرم دهی و عصر عزادار شوی! یابن هارون! تو ز هر شمر تبهکارتری اِبنِ مـلجـم که به قـدّاریِ خود مینـازید تو از آن قـلـدرِ بـیواهـمـه قــدّار تـری دستت آغشته به قتلِ دو امام است، خبیث! از مـعــاویـۀ بَـد ذات تـو بـیعـار تـری تیـرِ قـلبم که نشد، وَرنه نشان میرفـتی تو در این مرحله از حرمله خونخوارتری نَه تو معصوم کُشی، بلکه تو مظلوم کُشی ظالـم! از هر چه جـفـاکار، جـفاکار تری من چه کردم بتو اینگونه شهیدم کردی؟ تو ز هر خار و خسِ پَست، خَس و خار تری به زمین خوردنَم از دور چه بَد خندیدی تو ز ابلیس هم ای خصم، گنهکار تری دیدی از جورِ تو بدجور به خود میپیچیم گـفـتی از جدِّ غـریبت تو گـرفـتار تری گر لـگـد مـالِ سُـمِ اسب نـکـردی بـدنـم نشد ای پَست، وگـرنَه تو سـزاوار تری آمدی تا بـشـوی مـطمـئن از کُـشـتنِ من چه شـده از پـسـر من تو عـزادار تری؟ »نه بقا کرد ستمگر، نه بجا ماند ستم« بـخـدا از عـمـرِ سـعـد نـگـونبـار تـری مـادرم را بـخـدا در غـمِ من سـوزانـدی هر چه گـویم ز پـلـیدیِ تو، بـسیار تری
: امتیاز
|
زبانحال امام رضا علیهالسلام قبل از شهادت
این زهـر کاری کرد من از نا فتادم در کـوچـه مـثـل مـادرم از پا فـتادم با احتیاط از درد، خود را میکشیدم تا خانه چندین بار چون زهـرا فتادم در خانه گـفـتم زود درها را ببـنـدید تا داخـل حـجـره شـدم، درجـا فـتادم پـیـراهـنـم را از عـطـش بالا گرفـتم یـاد آمـد از جـدّ غــریـبـم تـا فـتــادم نیزه نخورده پیکرم میسوخت از درد یـادِ تن صـد چـاک عـاشـورا فـتـادم یاد هزار و نهـصد و پنجاه زخـمش بیخود ز خود گـشتم، ز پا آنجا فتادم گرچه سر من را جدا از تن نکردند یـاد سـرِ بـر نـیـزه در نـجـوا فـتـادم تا که جوادِ من سرم از خاک برداشت یــاد عـــلــیِ اکـــبــر لــیــلا فـتــادم
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
از باغ گفت و از غم بیبرگ و باریاش از باغـبان و زمـزمـههای بـهـاریاش از شـاهـدان سـایـهنـشـین حـرم، کـسی هـمـراه او نـبـود که آیـد بـه یـاریاش آن مهـربانِ از وطنش دور، بـسـته شد با دست ظلم، دفـتر شبزنـدهداریاش در جای جای شهر شهادت، هنوز هست هـر لالـهای نـشانهای از داغـداریاش هرجا که سوخت قامت شمعی در انتظار خون گریه کرد و آب شد از سوگواریاش دروازۀ مـدیـنـه پـس از آن وداع تـلـخ تنها نشـسته است به چشمانـتظاریاش غـمـنامۀ شـهـید خـراسان شنـیدنیست کو طاقتی که شرح دهم بیقـراریاش؟ با این جگر که خون شده، حاجت به زهر نیست انگور، مرهمیست بر آن زخم کاریاش زهرا کجاست تا که ببیند در این چمن پژمرده گشت و سوخت گل یادگاریاش شمعی که از مدینه به طوس آمد و گداخت آتش به جان فاطمه زد اشک جاریاش یک روز خوش ندید پس از تو جواد تو فـریاد از صبـوری و از بُـردباریاش در بوستان او شفـق! از خار کم مباش فیضی ببر به قدر خود از همجواریاش
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
ایکه برتر از دل و جانی پُر از دلتنگیام حضرت سلطان! تو میدانی پُر از دلتنگیام از حریمِ قدسیات محرومم ای شاهِ غریب مـانـدهام! مانندِ زنـدانی پُـر از دلتنگیام قابِ عکست را بغل کردم به عشقِ آن ضریح نوکرت را باز میخوانی پُر از دلتنگیام دوست دارم باز در صحن و سرایت گم شوم در هـوای پـاکِ بـارانی پُر از دلتنگیام دوست دارم صوتِ قرآن از سرِ گلدستهها قـبلهای، حـجِّ فـقـیرانی پُـر از دلـتنگیام بالِ پـروازی بده تا پر کِـشم تا مشهـدت حجِّ ما بیچارگان را یا رضا بر هم نزن قـبلۀ پیـر و جوان را یا رضا برهم نزن اینکه دورم از شما قطعاً که تقصیرِ دل است این پناهِ انس و جان را یارضا بر هم نزن میسپردم خویش را هر سال بر دستانِ تو خواهشاً دارالامان را یارضا بر هم نزن من گـنـهکـارم، بـدم، آلـودهام، بـیچـارهام معترف هستم بیان را یارضا بر هم نزن بیادب هستم نرنج از گفتههایم ای رئوف ارتـباطِ مهـربان را یا رضا بر هم نزن تـندی الفـاظ را ای جانِ من خرده نگیر یک نگـاهِ تو شـرایط را فـراهـم میکـند بـنــدۀ آلـوده را قـطـعـاً کـه آدم مـیکـنـد دوری از صحن و سرای تو خدایی مشگل است فکـرِ دوری در دلـم تـولـیدِ مـاتم میکند من دخیلِ پنجره فولادت هستم ای طبیب لـمسِ آن جا مـطمـئـناً کارِ مرهم میکند دعـوتم کن بارِ دیگـر مستـحـقِّ این درم بار دیگر دعـوتت دل را مصمّـم میکند اربعـین جـامـاندم از کـرببلا پس جا بده یک زیارت دفعِ صدها غصّه و غم میکند یا رضا! ما را بخر سوگند بر جانِ جواد
: امتیاز
|
زبانحال امام رضا علیهالسلام قبل از شهادت
جان بر لب من آمد و جانان به بر من ای مرگ برو عمر من آمد به سر من زیبـاست رخ مـاه پس از نـمنـمِ بـاران ای اشـک مَـیـا، آمـده تـنـهـا پـسـر من این طفل، عزیز است و جگرگوشهٔ زهراست بهـتـر که نـدانـد چه شـده با جـگـر من ز آن لحظه که با کعبه خداحافظیام دید دانـست که بـرگـشت نـدارد سـفـرِ مـن ای دیده مکن گریه که شد وقـت تماشا ای اَبـر بـرو، تـا ز در آیـد قــمـر مـن نُـه سـالـه مـگـو، مـاهِ شب چـارده است او زین روست به در دوخته شد چشم تر من بُردم به دل خاک، دل چاک و پس از مرگ گــیــریــد ز داغ دل لالــه خــبــر مـن
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
بر روی خاک بال و پرت میکشی چرا؟ با اشک، سرمه بر نظرت میکشی چرا؟ با تو چه کرده زهر که رنگت پریده است اینـقـدر آه از جـگـرت مـیکـشی چـرا؟ بیرون زدی ز کاخ و نشستی به روی خاک پنجه به خاکِ دور و برت میکشی چرا؟ مـانــنـد بـچـه مُــرده فـقـط داد مـیزنـم داری عبا به روی سرت میکشی؟ چرا؟ در هر قدم، دوبار میافتی به روی خاک تا حجره جسمِ محتضرت میکشی چرا؟ گریه نکن، مپیچ به خود، تشنه میشوی کار از دو چشمِ شعله ورت میکشی چرا؟ از حال میروی به سر و صورتت نزن عکسِ غلاف در گذرت میکشی چرا؟ تا حجره آمدی، در و دیوار روضه خواند وقتِ ورود، تیزی مسمار روضه خواند چـشمت اگرچه تـار ولی روی یـار دید خواهر نـبـود محـضرت اما پـسر رسید قربـان پـلکِ زخـمیات از مـاتـمِ حسین بر خاک حجـره باز نـمِ گریهات چکـید سنگی به قصد بوسه زدن بر رُخت نخورد آمد جواد و از رُخت ای مـاه بوسه چید پیـراهـنـت دریــده نـشـد بـیـن گـرگها بالا سـرت عـزیـزِ دلـت، پـیـرهـن درید قلـبـت بـه یـاد روضـۀ اربـابِ بـیکـفـن وقـتِ وداع با پـسـرش، تـنـد میطـپـیـد آمـد حـسـین با سـر زانـو، نـفـس زنـان وقتی عـلی به روی زمین داد میکـشید صورت به صورت پسرش زار میزد و با چـشم خیس هـلهـله و خـنده میشـنـید پـاشـیـده بـود مـیـوۀ قـلـبـش به زیـر پـا تـکـه به تکـه چـیـد عـلـی را روی عـبا
: امتیاز
|
ترسیم حالات امام رضا علیهالسلام در هنگام شهادت
ز سوز زهـر شراری به حنجرش افتاد نفـس نفـس زد و از پـای آخـرش افـتاد اگرچه سخت در آنجا به خویش میپیچید ولی به حـجـره به در، دیـدۀ ترش افتاد رضا به مثل حسین و جـواد چون اکبر حـسین بود که در فـکـر اکـبـرش افـتاد به کوچه روی زمین مینشست و برمیخاست زمین که خورد فـقـط یاد مـادرش افتاد همین که در وسط حجره فرش را برچید بـه یـاد قـتـلـگـه و جـدّ اطـهـرش افـتـاد چگونه خورد به حجـره زمین نمیدانم ولی حـسـین به گـودال بـا سـرش افـتاد اگـر که دق کـنم از این کـلام کـم بـاشد نگاه هر چه حـرامی به خواهرش افتاد ز ابن سعد عـقـیله چـقـدر خواهش کرد بـبـین به تنگـی گـودال پـیکـرش افـتـاد تو را به جان عزیزت بگو سرش نبرند که بین خیمه از این غصه دخترش افتاد
: امتیاز
|
زبانحال امام رضا علیهالسلام قبل از شهادت
جگرم پاره شد از زهـر کجایی پسرم چشم من مانده به در تا تو بیایی پسرم از عبایی که کشیدم به سرم معلوم است کار ما و تو کـشـیـده به جـدایی پسرم حسـرت بـوسـۀ بـابـا به دلت میمـاند تو به بـالـیـنم اگـر دیـر بـیـایی پـسـرم مثل یک مار گزیده به خودم میپـیچم جگر سـوخـته را نیـست دوایی پسرم بسکه در کوچه زمین خوردم و برخاستهام نه تـوانی به تـنـم مانـده نه نایی پسرم هی زمین خوردم و هی ناله زدم وااماه دارم از کوچه عجب خاطرههایی پسرم سر نهادم به روی خاک که از جدم حسین بردهام ارث غـریب الـغـربـایی پـسرم آب هـم گر بـدهی بـاز دلـم میسـوزد شده این حجره عجب کرببلایی پسرم جگـرم پـاره شـد اما بـدنـم پـاره نـشـد کس نزد بر سر من سنگ جفایی پسرم دست و پا میزنم و سینه من نیست دگر زیر پـا و لـگـد بیسـر و پـایی پـسرم گریه بر بیکـفـن کـرببـلا کن در قـبر چـونکه بـند کـفـنـم را بـگـشایی پسرم
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
سلام آشـکـار شیعـه بر غـمهای پنهانت الهی گِل شود از اشک من خاک خراسانت تو بودی مثل زهرا بضعۀ پاک رسولالله که عمری محنت و اندوه بازی کرد با جانت به چشم خویش دیدی دمبهدم جان دادن خود را از آن روزی که مأمون در خراسان کرد مهمانت دل نورانیت شد پارهپاره چون تن جدت ز بس پیوسته مأمون بر جگر زد زخم پنهانت چه شد معصومه تا گیرد سرت را بر روی دامن جوادت کو که بگذارد سر خود را به دامانت ز جا برخیز و مثل جد مظلومت بخوان قرآن چرا خاموش شد آوای روحانگیز قرآنت شنیدم دل نهادی روی سنگی از شرار زهر ولی دیگر نکردند اهل کوفه سنگ بارانت الهی بشکند دستی که با انگور زهرآگین شرار افروخت ای جان جهان بر قلب سوزانت به تشییع تو حتی قاتلت هم گریه کرد آری نخندیدند دیگر دشمنان بر چشم گریانت دلت آتـش گرفت از شعلۀ زهـر ستم اما نیامد بر دل ای محبوب دلها زخم پیکانت به میثم نعمت حق شد تمام از مهرتان آری چه نعمت خوبتر از این که گشتم مرثیهخوانت
: امتیاز
|
زبانحال امام رضا علیهالسلام در هنگام شهادت
دیدی اگر عـبا به سرم بود چاره کن فکری برای این جگـر پاره پاره کن دیدی اگر به کوچه زمین خوردنِ مرا یاد از زمین فتادنِ مَه در شراره کن هـمراه من بیا و در حـجـره را بـبـند آنـگـه مـیان گـریه به حالم نظاره کن رنگِ پـریـدۀ من اگر مشـکـلِ تو بود یادی ز یاس نیلی و آن گوشواره کن دیدی اگـر جـمال جـگـر گـوشـۀ مرا پـس احـترامِ کـامـلِ آن مـاه پـاره کن دیـدی اگر پـدر به سر زانـوی پـسـر گریه به غـربت بـدنی پـاره پـاره کن دیگر مرا نبـینی و او حجت خداست با جان و دل اطاعتش از هر اشاره کن نعش مرا بگیر و به هرجا که او رَوَد یاد از مشایعت به شبی بیستاره کن
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
از قصر بیرون زد، عبا روى سرش بود در احتضار انگار جسم مضطرش بود دور و بـرش گـریه كـنى اصـلاً نـیـامد ایكاش پیش این برادر، خواهرش بود دستش به پهلو بود و مشكل راه میرفت خیلى در این ساعات، یـادِ مـادرش بود با اینكه دربِ حجرهاش را بست اَباصَلْت امّـا جــوادش آمـد و دور و بـرش بـود شكـرخـدا سر روى دامـان پـسر داشت وقت سـفـر گـریـانِ جـدّ اطـهـرش بـود وقتى حسین از روى اسب افتاد بر خاك وقـتى كه بـا زانـو كـنـار اكـبـرش بـود در بـیـن مـقــتـل یـك عـلـى افـتـاد، امّـا حالا صد و ده تا على دور و برش بود
: امتیاز
|
زبانحال امام رضا علیهالسلام قبل از شهادت
زهـری که سوزانده تمامِ پیکـرم را خاکستری کرده همه بـال و پرم را یک آشنایی هم در این غربت ندارم تا که گـذارد روی دامـانش سرم را حتّی جـوادم نیست با دستش بگـیرد اشکِ روان گردیده از چشمِ ترم را میخـواسـتم این لحـظۀ آخر بـبـیـنم یک بارِ دیگر روی ماهِ خواهرم را پنجاه بار از زهر کین دل زیر و رو شد هر بار میخواندم به ناله مـادرم را امّا طـناب اینجا به دسـتانم نبـسـتـند مردی نزد سیلی کـنارم هـمسرم را هـیـزم نـیـاوردنـد پُـشـتِ خـانـۀ من اینجا نـسـوزانـدنـد دیـوار و درم را از زهر پیچیدم به خود بر خاکِ حُجره دیگر نـپـیـچـیـدند دَرهم حـنجـرم را عمّامهام مانده، عبا مانده، کسی نیست تا که بَـرَد پیـراهن و انـگـشـترم را آتـش گـرفـتـم، سـوخـتـم، امّا نـدیـدم پـای بـرهـنه، بـینِ آتـش، دخـترم را پلکم شده مجـروح، از وقتی شنـیدم آن مـاجـرای غـارتِ اهـلِ حــرم را
: امتیاز
|
مدح و توسل به امام رضا علیهالسلام
اگر گفتم که خوشبختم در عالم، علتی دارد که دل با حبِّ آقای خراسان قیمتی دارد امان از نار میگردد نصیبش بیبرو برگرد هر آنکه در حریم طوس برگِ دعوتی دارد کجا دولت سرا، حق حریمش را ادا سازد؟ چه بسیار از گدایانش که هر یک دولتی دارد اگر هر روز از دعوت شوی مهمان درگاهش به وقت بازگشتن باز این دل حسرتی دارد یکی فرزند میخواهد یکی هم خانه میخواهد که در حد فراخور دست لطفش نعمتی دارد به سقاخانهاش می، ریخته سقای این عالم ملائک مات میگویند بَه، چه شربتی دارد چنان محو حضورش میشود زائر در آن مضجع که انگار آن امامِ ماست با ما خلوتی دارد
: امتیاز
|
ترسیم حالات امام رضا علیهالسلام در هنگام شهادت
با حالِ بد؛ بر سر کشیدی تا عبایت را زهـرا مـهـیّا کرد خـرمـایِ عـزایت را قلبش چه تیری میکشید و بیقرارت شد بر کنج حجره میکشیدی تا که پایت را زهری که از انگورهای لعنتی خوردی بـالا نـمـیآورد از سـیـنـه صـدایـت را از درد پیچیدی به خود، جانت به لب آمد سـر داد مـادر نـالـۀ « جانم فـدایت » را جان جوادت باز کن با رأفـتی سـرشار آن چـشمهـای تا ابـد مشکـلگـشایت را دست أباصلت از غمت بر سینهاش میخورد دور و برِ تو داشت با گریه هـوایت را لبهای تو یخ کرده بود و سخت میلرزید امّا نـمیکـردی رهـا ذکر و دعـایت را در آخرین لحـظات، با جدّ غریبِ خود گـفـتی به یادم هـست داغِ کـربلایت را شد قاتل جانم همان دستی که در گودال انگشترت را بُرد و بعد از آن عبایت را!
: امتیاز
|
ترسیم حالات پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم قبل از شهادت
پـلـکهاى کـبـود خود وا کرد دور تا دور خـود تـمـاشا کرد اشک از گوشه دو چشمش ریخت گـریه بر گریههای زهرا کرد زیر لب یادى از خـدیجه نمود صحبت از آن انیس غم ها کرد پیر مرد عصا به دست حجاز بر دعـا دست خویش بالا کرد ثـقـلـیـن ایـن دو پـایـۀ دیـن را در نـظـام وجــود ابــقــا کــرد نور او در زمان جهـل و کـفر چـهـرۀ این زمـانـه زیـبـا کرد حرمت دخـتران زنده به گـور خون دل خورد تا که احیا کرد تا بگـوید عـلى امـام شـمـاست فکر یک دست خط و امضا کرد یک نفر گفت «الرجل یهجر» آتـش فــتــنـه را مـهـیــا کــرد لحـظۀ آخر این رسول غریب محشرى را ز گریه بر پا کرد نـگــران عـلی و زهــرا بــود نـظـرى بـر عـلـى تـنـهـا کـرد دست و بـازوى فـاطمه بوسید بعـد هم تـوصیه به مـولا کرد گـفت: زهرا امـانت است على جملهاش را عجـیب معـنا کرد پرده از روضهها کـنار کـشید رازهـاى نـگـفـتـه افــشـا کـرد گـفت باید عـلى تو صبـر کنى صحبت از ماجراى فردا کرد گـفت گـویا به چـشـم میبـیـنـم لـگـدى درب خـانه را وا کرد فـضه آمـد مـیان آتش و خـون جـسم پـامـال گـشـته پـیدا کرد بـار شـیـشه به پـشت در افـتاد باید این روضه را معـما کـرد بعد از آن گفت تازه: وای حسین روضههـایش ادامـه پـیدا کرد صحبت از آن بـریدن حـنجـر تـشـنه لب در کـنار دریـا کرد صحبت از نیـزه و لبان حسین صحبت نحـر آن گـلـو را کرد شـمر با لـشگـرى که تـرسـیده سـر ذبـح حـسـیـن دعـوا کـرد ضربههایی که پشت گردن خورد قـامـت دخــتــر مـرا تــا کـرد
: امتیاز
|
زبانحال پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم قبل از شهادت
یا عـلی بنـشـیـن کـنـارم، یـاریِ آلام کن سـیـنۀ سنگـین من را با حسین آرام کن غصهها دارم به سینه، دردها دارم به دل با حسن تسکین دلم را زین همه آلام کن دخـترم را بعدِ من داغِ فـراوان میرسد یـاریِ تـنهـا طرفـدارت در این ایـام کن محسنت را میکشند و همسرت را میزنند صبر کن، با تیغِ صبرت نصرتِ اسلام کن ریسمان بستـند بر دستت اگر نامردمان خویش را با غربت و مظلومیت همگام کن چونکه دیدی، دشمنان صحبت ز بیعت میکنند بـا قـیـامِ فـاطـمـه اسـلام را اکــرام کـن چون که دیدی، فاطمه صحبت ز نفرین میکند قـلـب او را با فَـرازی از اَذان آرام کـن چونکه دیدی، دینِ حق باقی بماند با سکوت زود بر خـانه نـشـینیِّ خـودت اقـدام کن آری از روز غدیر این نقشهها مشهود بود لیک با تـدبــیر، اهل فـتـنه را ناکـام کن غیرِ زهـرا و یتـیـمـانم نـداری هیچ یار بعد از این، پرهیز حتی از همه اَقوام کن غاصبین دین، بر من تهمتِ هذیان زنند بعدها با خـطبهات، تبـیـینِ این اِبهام کن ناریـان را از کـنار بـسترِ من دور ساز نوریان را همنشینِ من در این فرجام کن روح و ریحان مرا بنشان کـنارم یاعلی با شمـیمِ او مرا سوی جـنان اعـزام كن عَن قَریب اهل نفاق، آتش به بیتت میکِشند لاجرَم یاسِ کبودت را برون از دام کن میرود این شعـلهها تا خیمههای کربلا گـریه از حـالا بـرای غـارتِ ایـتـام کن میزند بر نیزهها، رأس حسینم را سنان تا ابـد لعـنت بر آن جـلادِ خـونآشام کن
: امتیاز
|